آقاي علمالهدي امام جمعه محترم مشهد، امروز گفته است: «اين مردم در انتخابات رياست جمهوري به فردي متدين، صادق و سادهزيست راي داد آن وقت فردي مانند مگس دركنار گوش وي وزوز ميكند كه به رئيس جمهور در ابتدا تذكر دادهايم. ما اجازه حضور يك مگس در كنار گوش رئیس جمهور را نميدهيم!»
لازم به توضيح نيست كه منظور آقاي علم الهدي از مگس، اسفنديار آقاي احمدي نژاد است. ميخواستم خدمت آقاي علمالهدي عرض كنم كه خاصيت مگس مزاحمت و وز وز كردن است. بر مگس نميتوان خرده گرفت كه چرا وز وز ميكني! اما از آدمها ميتوان انتظار داشت كه مگس را از خود برانند. يعني ما كسي را سراغ نداريم كه مگس روي بينياش بنشيند و او عكس العملي نشان ندهد. اما اگر كسي خودش از مگس خوشش بيايد و كاري هم به او نداشته باشد، چه؟
اين حرف آقاي علمالهدي وقتي درست است كه فرض كنيم آقاي مگس، عليرغم ميل احمدينژاد روي صورت او نشسته و مزاحم او شده است! اما همه ما ميدانيم كه اينطور نيست. واقعيت اين است كه وي اصلا مزاحم احمدينژاد نيست. يعني آقاي مشايي به زور و اجبار، خودش را به احمدي نژاد نچسبانده و خودش را رييس دفتر او نكرده، بلكه اين موضوع دقيقا خواسته شخص احمدينژاد است. مشايي همهكاره احمدي نژاد است و احمدي نژاد هم بدون مشايي نميتواند وجود داشته باشد. پس چرا بيخود سر خودمان و سر ديگران كلاه بگذاريم و حرفهايي بزنيم كه خودمان هم ميدانيم حقيقت ندارد؟
اين چه مگسي است كه آقاي احمدينژاد به او عادت كرده و بدون او نميتواند زندگي كند؟ چند ماه است كه برخي از حاميان آقاي احمدينژاد كه از يك طرف نميتوانند از او دل بكنند و از طرفي دل خوشي هم از مشايي ندارند، با يك سري توجيهات سر خودشان كلاه ميگذارند. مثلا به مشايي فحش ميدهند و فرياد ميزنند كه ما تحمل نميكنيم و سكوت نميكنيم و اجازه نميدهيم رييس جمهور محبوب ما را از مردم جدا كني و چنين ميكنيم و چنان! اما همه اين افراد خودشان هم ميدانند كه واقعيت چيز ديگري است و اين داد و فريادها هيچ فايدهاي ندارد.
من نميگويم مشايي خيلي آدم بدي است و الان مثلا دارد كودتا ميكند. نه خير، اما چرا قضيه را برعكس ميكنيم؟ مشايي، خوب يا بد، مطمئنترين و نزديكترين فرد به احمدينژاد است. احمدينژاد هم كه نشان داده براي از دست دادن مشايي، به حرف هيچكس اهميت نميدهد!
پس بيخود به خودتان زحمت ندهيد و مثلا عصباني نشويد! تعارف را هم كنار بگذاريم. اين موضوع دو راه حل بيشتر ندارد. اول، پذيرفتن احمدينژاد به همراه مشايي و دوم، كنار گذاشتن نگاه و ديدگاه سابق خود نسبت به احمدينژاد. البته منظورم اين نيست كه احمدينژاد را كنار بگذاريم. اين يعني اينكه آدمها را مطلق و سياه و سفيد ببينيم. اما منظور من اين است كه هر كسي را با توجه به اندازه و ظرفيت و شخصيت خودش در نظر بگيريم و همان قدر از او انتظار داشته باشيم، نه كمتر و نه بيشتر. چه بخواهيم و چه نه، وزن و ظرفيت آقاي احمدينژاد همين قدر است!
واقعيت را بايد پذيرفت و از شنيدن آن، نبايد ترسيد. مساله آقاي مشايي هم آنقدر بزرگ و مهم نيست كه به مساله اول مملكت تبديل شود. ظاهرا خود وي بدش نميآيد به موضوع اول تبديل شود اما وظيفه ما آن است كه اولويتها را در نظر بگيريم. هنوز مساله اول مملكت فتنهاي است كه بعد از انتخابات به راه افتاده و هرگونه انحراف اذهان عمومي از مساله اصلي، يك خيانت است. به نظر من، همه دوستاني كه دلشان براي اين مملكت ميسوزد، بايد با در نظر گرفتن شرايط و مصالح و با توجه به اولويتها، به همه اين موضوعات بپردازند و درباره همه آنها بنويسند. هم درباره فتنهي سبز و هم درباره فتنهي ديگران!
و حرف اصلي اين كه بايد به سوي فردا رفت. به يك نفر راضي نشويم و فقط او را اصولگراي واقعي ندانيم و بقيه را دور نريزيم كه فردا كسي باقي نميماند جز مشايي! توضيحات بيشتر را بعدا مينويسم…
اميد حسيني